اولش فکر میکردم شاگردمه…
همیشه برای کارهاش با من مشورت میکرد….
✔ ولی اون شب 【 غیــرتاش 】 فرصت مشورت نداد و رفت جلو،
نمیتونست که نره…◆◇◆
بعدها که حالش کمی روبراهتر شده بود بهش گفتم:
◄【 داش علی! فکر نکردی شب نیمه شعبان که بعضی از این جوونها
تو حال خودشون نیستن، باید بیشتر احتیاط کنی؟ 】
بقیه در ادامه مطلب